جدول جو
جدول جو

معنی رطب اللسان - جستجوی لغت در جدول جو

رطب اللسان
ترزبان، خوش بیان، شیرین زبان
تصویری از رطب اللسان
تصویر رطب اللسان
فرهنگ فارسی عمید
رطب اللسان
(رَ بُلْ لِ)
ترزبان. (لغت محلی شوشتر نسخۀخطی کتاب خانه مؤلف) (یادداشت مؤلف) :
پارم به مکه دیدی آسوده دل چو کعبه
رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرین گو.
خاقانی.
هر کس به وصف اصفهان و نواحی آن بدان رطب اللسان و رجیعالنفس بوده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 126). به ترتیب یکی از بزرگان و ذکر و تعریف بزرگی ایشان رطب اللسان بودند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 31).
- به ثنای کسی رطب اللسان شدن، او را به نیکویی ثنا گفتن. (یادداشت مؤلف).
- رطب اللسان گردیدن، یا گشتن، ترزبان شدن. (یادداشت مؤلف) : به انشاء و انشاد اشعاری چند عذب البیان و رطب اللسان گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 455)
لغت نامه دهخدا
رطب اللسان
تر زبان ترزبان شیرین و ترزبان: رطب اللسان اند)
تصویری از رطب اللسان
تصویر رطب اللسان
فرهنگ لغت هوشیار